محمد پارسا محمد پارسا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

پسرعزیزم پارسا

آخرین واکسن دوره ایی

پسرکم امروز نوبت واکسن ١.٥سالگی بود با بابات رفتیم که آخرین واکسن دوره ای ات رو بزنی اینقدر خوشکل بغل بابات نشستی و دستتو نگاه کردی که واکسنتو بزنه که اونا خودشون تعجب کردن اصلا گریه  نکردی واکسن دوم رو هم همینجوری نگاه کردی تا تموم بشه تا شب هم خوب بودی زیاد تب نکردی و اما  ساعت ٦ صبح بلند شدی واینقدر گریه کردی که هرکاری می کردم ساکت نشدی حتی شیر هم نمی  خواستی توی بغل من هم آروم نشدی بعد از نیم ساعت اینقدر جیغ زدی تا خوابت برد تا حالا اینجوری  نشده بودی.
10 اسفند 1391

6دندون

  پسرم الان یک ماهه که خیلی شبها اذیت می کنی و تا صبح شیر می خوری و چند روزه دوباره سینه ات به خس خس افتاده و دماغت می گیره، ایندفعه دیگه خوب میدونم به خاطر دوندونته ،دیگه دکتر نبردمت آخه ٦تاشو داری باهم در میاری هم ٤تا نیشو ،هم دوتا آسیای بالا رو، از هر کدوم هم یه کمی در اومده ولی هنوز آروم نشدی امروز صبح که زنگ زدم پرستارت تا حالتو بپرسم میگفت خیلی سخت و باگریه غذا می خوری، پیش منکه حسابی ناز می کنی و نمیخوای که غذا بخوری، تا میرم آشپزخونه شروع میکنی گریه کردن فقط دنبالم راه میافتی که بغلم کن خیلی خسته شدم پسرم. راستی چهارشنبه باهام اومدی اداره 4به بعد تا ساعت5/5 پیشم موندی
14 بهمن 1391

خونه جدید

مامانی دیروز اسباب کشی کردیم و از خونه ای که توش بدنیا اومده بودی بلند شدیم اومدیم یه خونه دیگه   با اومدن به خونه جدیدبا تعجب همه جارو نگاه کردی اما هنوز خونمون خیلی کار داره تا مرتب بشه منم از  بس که کار داشتیم مریض شدم   ...
17 آذر 1391

عروسی خاله

پسرم  دیروز عروسی خاله ات بود کلی تو بغلم رقصیدی با دیدن خاله تو لباس عروسی سرعقد تعجب  کردی هی میگفتی دا دا آخه خاله ودایی تو دا صدا می کنی خیلی پسر ماهی بودی اصلا اذیتم نکردی  راحت به کارام رسیدم با اینکه ٣ بار تو هفته قبل دکتر رفتی هی سرفه می کردی و سینه ات خس خس  می کرد آخرش فهمیدم به خاطر  دراومدن دندونهای آسیای پایینت بوده و اصلا سرما نخوردی   ...
20 آبان 1391

اولبن گام

  پسرکم امشب تونستی  چندین بار کمی راه بری تا حالا فقط سر پا می موندی و گاهی اوقات هم یکی  دو قدم  کوتاه بر می داشتی اما امشب یه مسیری رو راه رفتی. این دومین باره که دارم برات می نویسم  آخه میای رو صفحه کلید خرابش می کنی الان هم بابات مشغولت کرده تو هم حسابی گازش می گیری و موهای پاشو می کشی
9 مهر 1391

تولد

          پارسای گلم دیشب تولد یک سالگی ات بود تولدت مبارک ان شالله صد ساله بشی پسرم دیشب یه عالمه نشسته برامون رقصیدی ودست زدی هفته پیش که رفته بودیم شمال سر دندون هفنم وهشتمت تب کردی وچتد روز حالت بد بود خدارو شکر دیشب حسابی سر حال بودی ولی شمعتو نتونستی فوت کنی ان شالله سال دیگه.          ...
7 شهريور 1391

اتفاقات گذشته

پسرکم دیروز یه دندون دیگه از بالا درآوردی خیلی لثه هات می خواره و اذیت میشی. ضمناً خیلی بلاشدی دیروز از پله بلند حموم خودت رفتی تو ،تا با بابات آب بازی کنی حسابی  آب بازی رو دوست داری ، بیرون رفتن رو هم همینطور تا لباس می پوشیم خوشحال می شی  تو ماشین هم از پنجره فقط بیرون رو نگاه میکنی.سرپا هم می تونی وایسی ولی هنوز راه نمی ری راستی برات ننوشته بودم که15 تیر بعله برون خاله ات بود تو یه عالمه اون شب بیدار بودی .      
11 مرداد 1391